امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 8 سال و 11 روز سن داره

عشق زندگیم امیر علی

شکلاتم

سلام شکلات خوشمزه من عاشقتم عزیزم تازگیا تکون خوردن شمارو متوجه میشم خیلی حس قشنگیه این طوری مطمئن میشم حالتون خوبه و داری بزرگ میشی همش دعا میکنم که همه کسایی که آرزوی مادر شدن و دارن این حس قشنگ و تجربه کنن عسل مامان  وقتی تکون می خوری آرزو میکنم که همیشه سلامت باشی و سلامت دنیا بیای تا مامان صورت نازتو ببینه و بزرگ شدنتو کنار خودم ببینم الان تو هفته 18 هستی و داریم به نیمه راه نزدیک میشیم امیدوارم بقیه راه رو هم با هم به خوبی و با شادی و سلامت طی کنیم   هفته هجدهم: در هفته هجدهم ریه فرزندتان با فرو بردن هوا یا مایع آمنیوتیک، در حال رشد است. با انجام سونوگرافی می توانید ببینید فرزندتان در حال مکیدن  شس...
11 ارديبهشت 1392

پسرکم

سلام عشق مامان خوبی مامانی دوشنبه با بابا جون رفتیم سونوگرافی و شمارو دیدیم حالت خوب بود خدارو شکر  عزیزم من و بابایی از دیدن شما کلی ذوق کردیم همه جای بدنت سالم بود خدارو هزاران مرتبه شکر قلبت، کلیه و کبدت، مثانه و ستون فقراتت و... خانم دکتر شمارو بررسی کرد و گفت سالمی عزیزم الهی مامانت فدات بشه که همش دستتو می خوردی و دکتر هر کاری کرد نتونست از صورتت عکس بندازه فکر کنم حسابی لج بازی حتی برات آهنگ گذاشت تا تکون بخوری اما شما اصلا دستاتو از جلو صورتت بر نداشتی   بعدشم رفتیم دکتر و صدای قلبه کوچولوتو دوباره شنیدممممممممم حسابی تند میزد قشنگ مامان ایشالا همیشه سلامت باشی قلبت بتپه بعده دکتر با بابا جو...
11 ارديبهشت 1392

هفته 15

هفته پانزدهم: بافت غضروفی تشکیل دهنده استخوان های جنین، رفته رفته سفت می شود. در این زمان ممکن است در قسمت پایین شکم خود دردهای پریود مانند احساس کنید و کمی نگران شوید،اما این دردها طبیعی است و نشانگر هیچ مشکلی نیست. این دردها هیچ خون ریزی به همراه ندارند و تنها به دلیل بزرگ شدن رحم به وجود می آید.   سلام کوچولوی ناز خودم امیدوارم حالت خوب باشه ، مامانی که این روزا زیاد حالش خوب نیست ؛ خیلی دل درد دارم پسر نازم و به خاطر این دردا آمپول میزنم اما تنها آرزوم  اینه که حال شما خوب باشه . عزیزتر از جانم مواظب باش و تو دل مامان با خیالت راحت بزرگ شو من و بابا منتظر دیدن روی ماهت هستیم . ...
22 فروردين 1392

عسل من

                    سلام کوچولویه من   عزیزم آروم تو دل مامان بزرگ شو   نفس مامان خواهش میکنم سالم بیا پیشم   می خوام کنارم باشی می خوام بزرگت کنم خودم , می خوام خودم لحظه به لحظه قد کشیدنتو ببینم   بمون کنارم   دوباره منو ترسوندی پسرکم   باز لک دیدمو رفتم سونو گرافی و بیمارستان   دکتر بهم گفت جفتم پایینه و باید استراحت مطلق باشم   پسرکم من به خاطر تو هر کاری میکنم   فقط سالم بیا بغلم   بهم قول بده که تنهام نمی زاری ...
13 فروردين 1392

حرف های یک جنین با مادرش

        هفته 4 تا 8   شايد هنوز نداني که مادر من شده اي اما من اينجا هستم . به من نگاه کن . اسم من رويان است . گرچه  به اندازه سر سنجاق هم نيستم ولي همه نيازهايم را از جفت ميگيرم و براي رشد مناسب به شدت تلاش  ميکنم. تازه کار من شروع شده است و به کمک مواد مغذي که از طريق جفت دريافت ميکنم بايد چشم  ، گوش ، لوله عصبي ، دستگاه گوارش ،اندام ها و اعضاي داخلي خود را بسازم . لطفا حسابي مراقب  خودت باش تا آسيبي به من نرسد   هفته 8 تا 12   حالا نام من جنين است . وزنم 15 گرم و قدم 6 سنتي متر است . دستها و انگشتانم دارن...
13 فروردين 1392

پسر نازم

سلام عزیزکم   سلام گل نازم   سلام به تو ای پسر قشنگ   سلام به تو که اومدی و با خودت شادی اوردی   سلام بر تو که روشنی غروب های بی قراری   سلام بر تو که عشق پاکی   سلام به تو که نفس منی   سلام  فرزند پاک من   سلام فرزند زیبای من   سلام به تو که با وجودت نام زیبای مادر بر من میگذارند   مادر که زیباترین نام دنیاست   سلام ای ماه ماهانم   سلام ای عشق تابانم   سلام ای نور چشمانم   دوستت دارم       ...
12 فروردين 1392

هفته 13

هر چند كودك شما هنوز خيلي كوچك است، اما احتمالا شكم شما به زودي به قدري بزرگ خواهد شد كه همه خواهند فهميد شما باردار هستيد! در واقع اكنون كودك شما از فرق سر تا انتهاي بدن، حدود 7.5 سانتي متر يعني به اندازه يك ميگوي بزرگ! طول دارد و حدود 30 گرم است. صرف نظر از اندازه اندامها نسبت به يكديگر، بدن كودك شما در داخل رحم، كاملا شكل گرفته است. در مقايسه با چند هفته پبش، اندازه اندامهاي كودك شما متناسب تر شده و اندازه سر او در حدود يك سوم كل بدن است. انگشتان كوچك او (كه هر كدام يك اثرانگشت منحصر به فرد دارند) در سر جاي خودشان هستند. كليه ها و مجاري ادراري او در حال فعاليت هستند و او ادرار خود را به داخل مايع آمنيوتيك (كه قبلا آن را مي بلعيد) مي...
6 فروردين 1392

لحظه تحویل سال

عسلم حالت چطوره خوبی عزیزم مامانی یه اتفاق بد افتاد یک ساعت قبل سال تحویل داشتم خونرو جمع و جور میکردم تا لحظه تحویل سال خونه تمیز باشه و با بابایی کنار هم باشیم داشتم سفره هفت سین و میچیدم و بابارو فرستاده بودم که برا سفره ماهی قرمزو چیزای دیگه بخره رفتم دستشویی خیلی لحظه بدی بود وقتی دیدم ازم خون میره خیلی خیلی ترسیدم فکر کردم شمارو از دست دادم تمام تنم میلرزید نمی تونستم حرف بزنم گریه میکردم و نمی دونستم باید چی کار کنم اومدم رو زمین خوابیدم زنگ زدم به مادر جون و بهش گفتم اونم بهم گفت که نگران نباشمو فقط بخوابم به بابا هم زنگ بزنم که بیاد پیشم منم زنگ زدم بابایی خیلی ترسیده بود و سریع اومد و برام جا انداخت منم خ...
2 فروردين 1392