وروجک من
سلام عزیز دل مامان
سلام نفس مامان
عزیزک من تو چرا انقده بلایی خوشگل من اروم بمون تو دل مامان تا وقت دنیا اومدنت برسه
دوشنبه هفته پیش احساس کردم که دردای منظمی دارم به خانم دکتر زنگ زدم بهم گفت
یه بیمارستان برم تا تست ان اس تی بدم
منم تا شب صبر کردمو هر کاری که به نظرم میومد تا دل دردم خوب بشه انجام دادم
اما خوب که نشد هیچ دردام بیشتر و نزدیک به هم تر شد
ما خونه مادر جون بودیم بابایی اومد دنبالمون و رفتیم بیمارستان تا برسیم بیمارستان شب شده بود
خانم ماما با نگاه بهم گفت که نیازی به ان اس تی نیستم و دل دردم جدیه
بعد بستریم کردن و من با گریه از بابا و مادر جون خدافظی کردم همش گریه میکردم
اخه شما هنوز خیلی کوچولویی و الان نباید دنیا بیای
دکتر بهم میگفت که خیلی دیر رفتمو سریع بهم دارو زدن و همون جا نگهم داشتن بهم
دستگاه ان اس تی وصل کردن تا دردارو نشون بده
اون شب خیلی سخت گذشت
من اصلا نخوابیدم و دلم به تکونای شما و صدای قلب کوچولوت خوش بودو همش
صلوات میفرستادمو و ایت و الکرسی می خوندم تا شما تو دلم سلامت بمونی عزیزکم
فرداش که یکم حالم بهتر بودو دردام کمتر شده بود بردنم تو بخش و اونجا مواظبم بودن
و بهم دارو میزدن حدود 5 روز تو بیمارستان بودم و بابا و مادر جون و بقیه بهم سر میزدن
خدارو هزاران مرتبه شکر که تو تو دلمیو با هم برگشتیم خونه
اما همش باید بخوابیم
مادر جونم اومده خونمون تا مراقب ما باشه عزیزم
تورو سپردم به خدا و ائمه که مراقبت باشن و سر موقعش بیای بغلم مطمئنم
اونا خیلی خوب مواظبتن پسر ناز من
به امید روزه تولدت که ایمان دارم روزه خوبیه و انشالا که همین طوره
عزیزم تو هم برای مامان دعا کن
دوستت دارم عسلم
بوس